با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Pc

ˌpiː ˈsiː ˌpiː ˈsiː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

abbreviation A2
انگلیسی بریتانیایی درصد (percent و percentage)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The advertisement promised up to 50pc off on selected items.
- ماه گذشته توانستم پس‌اندازم را ده درصد افزایش دهم.
- We saw an increase in sales by 8 pc last month.
- ماه گذشته شاهد افزایش فروش ۸ درصدی بودیم.
abbreviation
پزشکی لاتین بعد از غذا (post cibum)
- My doctor recommended taking medication pc.
- پزشکم مصرف دارو بعد از غذا را توصیه کرد.
- Some people prefer drinking herbal tea or chamomile pc.
- برخی از افراد بعد از غذا نوشیدن چای گیاهی یا بابونه را ترجیح می‌دهند.
noun countable
کامپیوتر رایانه‌ی شخصی (PC) (personal computer)
- My PC is running slow and needs to be upgraded.
- رایانه‌ی شخصی من کند کار می‌کند و نیاز به ارتقا دارد.
- I prefer using a PC over a laptop.
- استفاده از رایانه‌ی شخصی را به لپ‌تاپ ترجیح می‌دهم.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی مأمور پلیس (PC) (police constable)
- The PC was patrolling the streets.
- مأمور پلیس در خیابان‌ها گشت می‌زد.
- Being a PC requires great physical fitness.
- مأمور پلیس بودن به آمادگی جسمانی بالایی نیاز دارد.
abbreviation
سپاه صلح (PC) (peace corps) (در ایالات متحده‌ی آمریکا)
- The PC helped improve education in rural communities.
- سپاه صلح به بهبود آموزش در جوامع روستایی کمک کرد.
- The goal of the PC is to promote cross-cultural understanding and cooperation.
- هدف سپاه صلح ارتقای درک و همکاری بین‌فرهنگی است.
abbreviation
سیاست نزاکت سیاسی (PC) (political correctness)
- PC is an essential aspect of modern society.
- نزاکت سیاسی جنبه‌ای ضروری از جامعه‌ی مدرن است.
- The use of offensive language can undermine efforts towards promoting PC.
- استفاده از زبان توهین‌آمیز می‌تواند تلاش‌ها برای ارتقای نزاکت سیاسی را تضعیف کند.
abbreviation
کارت‌پستال (PC) (postcard)
- My friend always sends me unique PCs.
- دوستم همیشه کارت‌پستال‌های منحصر‌به‌فردی برای من می‌فرستد.
- The PC of the Eiffel Tower that I received was stunning.
- کارت‌پستال برج ایفل که به دستم رسید، خیره‌کننده بود.
abbreviation
(الکترونیک) مدار چاپی (PC) (printed circuit)
- The engineer soldered the wires onto the PC.
- مهندس سیم‌ها را روی مدار چاپی لحیم کرد.
- The PC is an essential component of electronic devices.
- مدار چاپی جزء ضروری دستگاه‌های الکترونیکی است.
abbreviation
شرکت سهامی حرفه‌ای (PC) (professional corporation)
- The PC I work for has a team of lawyers and consultants.
- شرکت‌ سهامی حرفه‌ای‌ای که من برای آن کار می‌کنم، تیمی از وکلا و مشاوران دارد.
- Our local community is in need of more healthcare PCs.
- جامعه‌ی محلی ما به شرکت‌های سهامی حرفه‌ای مراقبت‌های بهداشتی بیشتری نیاز دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pc

  1. noun A small digital computer based on a microprocessor and designed to be used by one person at a time
    Synonyms: personal computer, microcomputer

ارجاع به لغت pc

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pc» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pc

لغات نزدیک pc

پیشنهاد بهبود معانی