گذشتهی ساده:
telecommutedشکل سوم:
telecommutedسومشخص مفرد:
telecommutesوجه وصفی حال:
telecommutingدورکاری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He telecommutes three days a week to spend more time with his family.
او سه روز در هفته را دورکاری میکند تا زمان بیشتری را با خانوادهی خود بگذراند.
I prefer to telecommute on Fridays to avoid the rush hour traffic.
من ترجیح میدهم جمعهها دورکاری کنم تا به ترافیک ساعات شلوغی نخورم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «telecommute» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/telecommute