امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unsubstantiality

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
( unsubstantial ) بی‌اساسی، بی‌اهمیتی، بی‌اساس، واهی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unsubstantiality

  1. noun The condition of being infirm or physically weak
    Synonyms: debility, decrepitude, delicacy, delicateness, feebleness, flimsiness, fragileness, fragility, frailness, frailty, infirmity, insubstantiality, puniness, unsoundness, weakliness, weakness

ارجاع به لغت unsubstantiality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unsubstantiality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unsubstantiality

لغات نزدیک unsubstantiality

پیشنهاد بهبود معانی