Unsubstantiated

ˌʌnsəbˈstænʃieɪtɪd ˌʌnsəbˈstænʃieɪtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بدون مدرک، بی‌اساس، اثبات‌نشده، بی‌پایه، غیر مستند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- an unsubstantiated rumor
- شایعه‌ای بی‌اساس
- This claim is unsubstantiated
- این ادعا، بدون مدرک و غیر مستند است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unsubstantiated

  1. adjective questionable, unproven
    Synonyms: arguable, controversial, debatable, disputable, doubtful, dubious, dubitable, fishy, hard to believe, iffy, indefinite, open to doubt, open to question, suspect, suspicious, uncertain, unconfirmed, uncorroborated, unsupported

ارجاع به لغت unsubstantiated

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unsubstantiated» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unsubstantiated

لغات نزدیک unsubstantiated

پیشنهاد بهبود معانی