water, aqua, aqui-, hydro-
یک پارچ/تُنگ آب یخ
a pitcher/jug of ice water
موتوری که با آب خنک میشود.
a water-cooled engine
آب از هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده است.
Water consists of hydrogen and oxygen.
river, sea, spring, lake, a body of water, brook
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
چشمه آب گرم
a hot spring
کنار آب
by the sea
salivation, urine, semen, rheum, secretion, excretion, bodily discharge, transudation, ptyalism, perspiration
آب آوردن
to salivate
آب از لب و لوچه سرازیر شدن
to salivate with desire
juice, squash, sap, squeeze
آب انگور را آنقدر بجوشانید تا به غلظت شیره برسد.
Boil the grape juice to the consistency of syrup.
آب ترشمزهی غوره
the acid juice of unripe grapes
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «آب» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/آب