belief, trust, credence, opinion, conviction, idea, creed, faith, persuasion
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او هنوز بر این باور است که شوهرش بالأخره با او آشتی خواهد کرد.
She still clings to the idea that her husband will finally make up with her.
باور تقویتشده
a reinforced belief
زهرا به او با نگاهی آمیخته از باور و تردید نگاه کرد.
Zahra looked at him with a mixture of belief and suspicion.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «باور» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/باور