با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

بیمار به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • مریض، دردمند، ناخوش
  • فونتیک فارسی

    bimaar
  • اسم صفت
    ill, sick, patient, the sick, diseased, unhealthy, ailing
    • - از قرار معلوم بیمار است!

    • - She is supposedly ill!
    • - سخنان محبت‌آمیز پرستار به بیمار در حال مرگ

    • - the endearing words of the nurse to the dying patient
    • - او بیمار بود؛ بنابراین جانشینش به صحنه رفت.

    • - She was ill, so her fill-in went on stage.
    • - کالبدشکافی نشان داد که بیمار در اثر حمله‌ی قلبی مرده است.

    • - The post-mortem showed that the patient died of a heart attack.
  • عامیانه poorly, sickie
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد بیمار

ارجاع به لغت بیمار

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بیمار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بیمار

لغات نزدیک بیمار

پیشنهاد بهبود معانی