با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

تیره به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

پررنگ، تاریک

فونتیک فارسی

tire
صفت
dark, blackish, black, dakling, unlit, lightless, gloomy, dim shadowy, aphotic, sooty

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- خاکستری تیره

- dark gray

- ابرهای تیره آسمان را به‌سرعت می‌پیمودند.

- Black clouds were scudding across the sky.
مات، کدر

فونتیک فارسی

tire
صفت
murky, dull, dismal, dusky, gloomy, turbid, sombre, dim, muddled, opaque, tarnished

- شفقی تیره و تار

- a dusky twilight

- دریاچه آب تیره دارد.

- The lake's has dusky water.
شرایط یا روابط بد

فونتیک فارسی

tire
صفت
tense, strained

- پس‌از این درگیری، ارتباط بین دو کشور تیره شد.

- The dealing between the two countries was strained after the conflict.

- سوءظن متقابل، محیط مذاکرات را تیره کرد.

- Mutual suspicion fogged the atmosphere of the negotiations.
خط تیره

فونتیک فارسی

tire
اسم
line, dash, hyphen, score, stroke

- خط تیره یک کاراکتر جداکننده است.

- The dash is a separating character.

- معلم نکات مهم خط تیره را آموزش می‌دهد.

- The teacher teach the important points of the line.
خانواده

فونتیک فارسی

tire
اسم
family, offspring, clan, scion, descendant

- تیره‌ی درخت بلوط شامل گونه‌های مختلفی مانند بلوط سفید، بلوط قرمز و بلوط زنده است.

- The oak tree family includes various species such as white oak, red oak, and live oak.

- تیره‌ی شیرها به عظمت خشم‌آلودشان معروف هستند.

- The lion clan is known for their fierce pride.
کدر، تاریک، بد

فونتیک فارسی

tire
سازه‌ی پیوندی
dark, murky, gloomy, ill-, mal-, bad

- زن تیره‌بخت

- The ill-fated woman

- تیره‌دل

- mal-minded
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تیره

ارجاع به لغت تیره

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تیره» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تیره

لغات نزدیک تیره

پیشنهاد بهبود معانی