آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۴

    خوردن به انگلیسی

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / khordan /

    to eat, to drink, to take, to ingest, to feed, to partake of, to swill, to consume

    to eat

    to drink

    to take

    to ingest

    to feed

    to partake of

    to swill

    to consume

    تناول کردن

    حسابی خوردن، با اشتیاق خوردن

    to eat heartily

    او از خوردن دارویی که برای هر روز تجویز شده بود، خودداری کرد.

    She refused to take her daily dose of medicine.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / khordan /

    to swallow, to devour, to gulp, to engorge

    to swallow

    to devour

    to gulp

    to engorge

    بلعیدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    او سعی کرد تکه‌ی بزرگ گوشت را سریع بخورد.

    He tried to swallow the large piece of meat quickly.

    گرگ گرسنه شروع به خوردن طعمه‌ی خود کرد.

    The hungry wolf began to devour its prey.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / khordan /

    to hit, to knock, to smash into, to smite, to run into, to bump, to crash (against), to collide (with)

    to hit

    to knock

    to smash into

    to smite

    to run into

    to bump

    to crash

    to collide

    برخورد کردن

    ماشین پس‌از از دست دادن کنترل به درخت خورد.

    The car hit the tree after losing control.

    ماشین در حین طوفان به تیرک چراغ خورد.

    The car knocked into the lamppost during the storm.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / khordan /

    to match, to suit, to go with

    to match

    to suit

    to go with

    به هم آمدن (رنگ و ...)

    او کراواتی انتخاب کرد که به پیراهنش بخورد.

    She chose a tie that matches his shirt.

    من به کفش‌هایی نیاز دارم که به این لباس بخورد.

    I need shoes that suit this dress.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / khordan /

    to swindle, to apporpriate (dishonestly), to misappopreate, to bilk, to defalcate, to peculate, to pocket, to fleece, to take or borrow and not give back

    to swindle

    to apporpriate

    to misappopreate

    to bilk

    to defalcate

    to peculate

    to pocket

    to fleece

    to take or borrow and not give back

    بالا کشیدن

    او تلاش کرد تا بودجه‌های خیریه را بخورد.

    He attempted to appropriate funds from the charity for his own benefit.

    آن‌ها سعی کردند پس‌اندازم را بخورند.

    They tried to swindle me out of my savings.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / khordan /

    to spend (usually unwisely), to squander, to waste

    to spend

    to squander

    to waste

    بدون فکر خرج کردن

    او پس‌اندازش را به‌جای سرمایه‌گذاری بر روی یک ماشین لوکس خورد.

    He spent his savings on a luxury car instead of investing.

    او تمایل دارد پولش را بر روی ابزارهای غیرضروری بخورد.

    She tends to waste her money on unnecessary gadgets.

    فونتیک فارسی / khordan /

    catch, be, do

    catch

    be

    do

    (فعل کمکی) در معرض چیزی قرار گرفتن، تحمل کردن

    او غصه‌ی سفر طولانی را خواهد خورد.

    She will catch the discomfort of the long journey.

    او سعی می‌کند اندوهی را که در فضا وجود دارد، بخورد.

    He tries to catch the sadness that lingers in the air.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / khordan /

    to gnaw, to corrode, to erode

    to gnaw

    to corrode

    to erode

    در چیزی نفوذ کردن

    باران شروع به خوردن رنگ روی نرده‌ی قدیمی کرد.

    The rain began to gnaw at the paint on the old fence.

    مواد شیمیایی موجود در خاک می‌توانند ریشه‌های گیاهان نزدیک را بخورند.

    Chemicals in the soil can erode the roots of nearby plants.

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد خوردن

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    مترادف:
    اکل بلعیدن تغذیه کردن تناول کردن صرف کردن میل کردن
    مترادف:
    جویدن
    مترادف:
    آشامیدن نوش کردن نوشیدن
    مترادف:
    تحلیل بردن
    مترادف:
    برباد دادن تلف کردن نابود کردن هدر دادن
    مترادف:
    بالا کشیدن سوء‌استفاده کردن واپس ندادن
    مترادف:
    سائیده شدن فرسوده شدن
    مترادف:
    اصا

    سوال‌های رایج خوردن

    خوردن به انگلیسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «خوردن» در زبان انگلیسی به «eating» یا «to eat» ترجمه می‌شود.

    خوردن یکی از بنیادی‌ترین نیازهای زیستی انسان است که برای تأمین انرژی، حفظ سلامت و بقای زندگی ضروری است. این عمل شامل فرآیند دریافت غذا از طریق دهان و هضم آن در دستگاه گوارش می‌شود تا مواد مغذی لازم برای عملکرد صحیح بدن فراهم گردد. خوردن نه تنها به معنی تامین کالری و انرژی است، بلکه نقش مهمی در سلامت جسمی و روانی ایفا می‌کند.

    از دیدگاه فرهنگی، خوردن فراتر از یک نیاز فیزیولوژیکی است و به یک فعالیت اجتماعی و فرهنگی تبدیل شده است. مراسم‌ها، جشن‌ها و آیین‌های مختلف در سراسر جهان حول محور غذا و خوردن شکل گرفته‌اند و اغلب به عنوان وسیله‌ای برای پیوند دادن افراد و تقویت روابط اجتماعی به کار می‌روند. رفتارهای غذایی، نوع غذاها و حتی نحوه‌ی سرو و خوردن غذا در هر فرهنگ ویژگی‌های خاص خود را دارد.

    خوردن سالم و متعادل تأثیر قابل توجهی بر سلامت فرد دارد. رژیم غذایی مناسب می‌تواند از بروز بیماری‌های مزمن مانند دیابت، بیماری‌های قلبی و چاقی جلوگیری کند و به حفظ وزن متعادل و عملکرد بهینه سیستم‌های بدن کمک نماید. انتخاب غذاهای تازه، متنوع و سرشار از ویتامین‌ها و مواد معدنی، بخش مهمی از سبک زندگی سالم به شمار می‌رود.

    روانشناسی خوردن نیز شاخه‌ای مهم است که به بررسی رابطه بین رفتارهای غذایی و حالات ذهنی می‌پردازد. احساسات، استرس، و عوامل محیطی می‌توانند بر عادات غذایی تأثیرگذار باشند. برخی افراد در شرایط استرس‌زا به پرخوری یا بی‌اشتهایی دچار می‌شوند که این امر می‌تواند مشکلات جدی برای سلامت روان و جسم ایجاد کند.

    خوردن بیش از یک فعل ساده است؛ این فرآیند ارتباطی است میان نیازهای زیستی، فرهنگی، اجتماعی و روانی انسان. توجه به کیفیت و نحوه‌ی خوردن می‌تواند به بهبود سلامت کلی و ارتقاء کیفیت زندگی کمک کند و تجربه‌ی غذا خوردن را به لحظه‌ای لذت‌بخش و معنادار تبدیل نماید.

    ارجاع به لغت خوردن

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «خوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خوردن

    لغات نزدیک خوردن

    • - خوردگی پوست
    • - خوردگی مخاط
    • - خوردن
    • - خوردن آبگونه
    • - خوردن با شتاب
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.