تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- حسابی خوردن، با اشتیاق خوردن
- او از خوردن دارویی که برای هر روز تجویز شده بود، خودداری کرد.
- او سعی کرد تکهی بزرگ گوشت را سریع بخورد.
- گرگ گرسنه شروع به خوردن طعمهی خود کرد.
- ماشین پساز از دست دادن کنترل به درخت خورد.
- ماشین در حین طوفان به تیرک چراغ خورد.
- او کراواتی انتخاب کرد که به پیراهنش بخورد.
- من به کفشهایی نیاز دارم که به این لباس بخورد.
- او تلاش کرد تا بودجههای خیریه را بخورد.
- آنها سعی کردند پساندازم را بخورند.
- او پساندازش را بهجای سرمایهگذاری بر روی یک ماشین لوکس خورد.
- او تمایل دارد پولش را بر روی ابزارهای غیرضروری بخورد.
- او غصهی سفر طولانی را خواهد خورد.
- او سعی میکند اندوهی را که در فضا وجود دارد، بخورد.
- باران شروع به خوردن رنگ روی نردهی قدیمی کرد.
- مواد شیمیایی موجود در خاک میتوانند ریشههای گیاهان نزدیک را بخورند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خوردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خوردن