seemly, becoming, fit, befitting, opportune, elegant, suitable, graceful, condign, gracious
seemly
becoming
fit
befitting
opportune
elegant
suitable
graceful
condign
gracious
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رفتار زیبندهی دختر خوب
behaviour befitting a nice girl
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «زیبنده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/زیبنده