ادبی warlord, commander, generalissimo, overlord, sirdar, sachem, chieftain, head honcho
سردار بیباکانه مقابل دشمن ایستاد.
The commander stood against the enemy audaciously.
سردار آشوب شهر را خواباند.
The commander quelled the disturbance in the city.
capped, lidded, covered, headed, having a lid or cover
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سبدهای سردار
lidded baskets
وان سردار پلاستیکی
plastic lidded tub
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سردار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سردار