فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

سفت به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • سخت
  • فونتیک فارسی

    seft
  • صفت
    hard, stiff, solid, firm, unbending, rigid, wooden
    • - پشتی این صندلی خیلی سفت است.

    • - This chair's backrest is too stiff.
    • - پس از مدتی سیمان سفت می‌شود.

    • - After a while, the cement becomes firm.
  • محکم
  • فونتیک فارسی

    seft
  • صفت قید
    tough, tight, leathery, horny, tenacious, hard, taut
    • - گوشت سفت برای کباب خوب نیست.

    • - Tough meat is not good for Kebab.
    • - طناب را سفت بکش.

    • - Pull the rope hard.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد سفت

ارجاع به لغت سفت

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سفت» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سفت

لغات نزدیک سفت

پیشنهاد بهبود معانی