با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

سیما به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • چهره، صورت
  • فونتیک فارسی

    simaa
  • اسم
    visage, mien, physiognomy, view, bearing, lineament, complexion, facet, features, image, face, semblance, look, aspect, appearance, phase, countenance, air
    • - تحت تاثیر چهره‌ی آرامش قرار گرفتم.

    • - I was impressed by her calm mien.
    • - عرق را از چهره‌اش پاک کرد.

    • - She wiped the sweat from her face.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد سیما

ارجاع به لغت سیما

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سیما» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سیما

پیشنهاد بهبود معانی