accident, event, complication, illness, condition, happening, failure
بیماری ناگهانی او باعث عارضه در برنامههای سفرمان شد.
His sudden illness created a complication for our travel plans.
عارضههای مالی
financial complications
geographic feature
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
عارضههای مختلف را مطالعه کردیم.
We studied various geographic features.
کوه اورست بلندترین عارضه روی زمین است.
Mount Everest is the highest geographic feature on Earth.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «عارضه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/عارضه