تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- یک مرد و دو زن
- مرد چهل سالهی دچار ریزش مو
- او مرد جوان و آراستهای است.
- قرار بود پول میان آن دو مرد بهطور برابر تقسیم شود.
- مرد سالخورده و باتجربه
- مرد محکوم
- امروز مرد من بیمار است.
- ما اصلاً نمیتوانستیم در کار آن مرد با زنش مداخله کنیم.
- مرد باش! گریه نکن!
- او مرد این کار نیست
- اگر مردی، بیا جلو!
- مرد آهنین
- مرد جنگ
- مرد خدا
- مرد عمل
- مرد میدان
- او مرد و روحش به بهشت رفت.
- علی جوان مرد، جوان علی مرد ...
- مرد میدان
- مرد عمل
- مرد خدا
- مرد جنگ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مرد» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مرد