companion, confident, chum, crony, bosom friend, pal, mate
شوهرش که مرد پیرزن یگانه همدم خود را از دست داد.
When her husband died, the old woman lost her only companion.
سگ همدمی وفادار است.
A dog is a faithful companion.
عامیانه cobber, sidekick
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «همدم» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/همدم