to hit, to deliver, to strike
او به توپ نیروی زیادی وارد آورد.
He hit the ball with great force.
بوکسور هدفش این بود که ضربهای قدرتمند به حریفش وارد بیاورد.
The boxer aimed to strike his opponent with a powerful punch.
to cause, to inflict (damage, etc)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
طوفان خسارات شدیدی به شهرهای ساحلی وارد آورد.
The storm inflict severe damage on the coastal towns.
زلزله ویرانی قابل توجهی در شهر وارد آورد.
The earthquake caused substantial destruction in the city.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «وارد آوردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/وارد آوردن