فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

برزخ به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

جایی بین بهشت و جهنم، حایل بین دو چیز

فونتیک فارسی

barzakh
اسم

Limbo, Purgatory, interval between death and resurrection

چنین می‌نمود که زندگی‌اش در برزخ گیر کرده است

His life seemed stuck in limbo

احساس کردم در برزخ‌ام

I felt as if I was in limbo

قطعه‌‌ی زمین باریک بین دو دریا

فونتیک فارسی

barzakh
اسم

isthmus

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

برزخ پاناما امریکای شمالی را به امریکای جنوبی وصل می‌کند.

The isthmus of Panama joins North and South America.

از برزخ عبور کردیم

we crossed the isthmus

ناخشنود، آزرده

فونتیک فارسی

barzakh
صفت

disgruntled, offended, pissed off, upset, fed up, resentful

لابد این گزارش بد رئیس‌جمهور را حسابی برزخ کرده است.

The bad report must have given the President the collywobbles.

قوم خویش‌هایی که به عروسی دعوت نشده بودند، خیلی برزخ شدند.

The relatives who were not invited to the wedding became very disgruntled.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد برزخ

  1. مترادف:
    اسم
  1. مترادف:
    درهم دلخور دمغ گرفته
  1. مترادف:
    بور
  1. مترادف:
    ناخرسند ناخشنود ناراضی
  1. مترادف:
    حایل حاجز
  1. مترادف:
    فاصله
  1. مترادف:
    اعراف عالم بالا عالم مثال

ارجاع به لغت برزخ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «برزخ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برزخ

لغات نزدیک برزخ

پیشنهاد بهبود معانی