برزخ به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

جایی بین بهشت و جهنم، حایل بین دو چیز

فونتیک فارسی

barzakh
اسم
Limbo, Purgatory, interval between death and resurrection

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

- چنین می‌نمود که زندگی‌اش در برزخ گیر کرده است

- His life seemed stuck in limbo

- احساس کردم در برزخ‌ام

- I felt as if I was in limbo
قطعه‌‌ی زمین باریک بین دو دریا

فونتیک فارسی

barzakh
اسم
isthmus

- برزخ پاناما امریکای شمالی را به امریکای جنوبی وصل می‌کند.

- The isthmus of Panama joins North and South America.

- از برزخ عبور کردیم

- we crossed the isthmus
ناخشنود، آزرده

فونتیک فارسی

barzakh
صفت
disgruntled, offended, pissed off, upset, fed up, resentful

- لابد این گزارش بد رئیس‌جمهور را حسابی برزخ کرده است.

- The bad report must have given the President the collywobbles.

- قوم خویش‌هایی که به عروسی دعوت نشده بودند، خیلی برزخ شدند.

- The relatives who were not invited to the wedding became very disgruntled.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد برزخ

ارجاع به لغت برزخ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «برزخ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/برزخ

پیشنهاد بهبود معانی