engineer, fitter, mechanic, repairman, repairer, serviceman, renovator, steeplejack
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تعمیرکار ماشین لباسشویی خراب را در کمترین زمان تعمیر کرد.
The repairman fixed the broken washer in no time.
تعمیرکار سریعاً ماشین را تعمیر کرد.
The mechanic soon fixed up the machine.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تعمیرکار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تعمیرکار