آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

تکلیف به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / taklif /

duty, task, devoir, charge, work

duty

task

devoir

charge

work

وظیفه

اطاعت اولین تکلیف یک سرباز است.

Obedience is the first duty of a soldier.

تکلیف فرزند نسبت به والدین

duty of a child toward the parents

اسم
فونتیک فارسی / taklif /

homework, assignment

homework

assignment

مشق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

به هر یک از بچه‌ها تکلیف منزل هم می‌دهند.

Each child is also given homework.

معلم یک تکلیف هماهنگ و برابر به دانش‌آموزان داد.

The teacher gave the students a co-ordinate assignment.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تکلیف

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
مترادف:
مترادف:
مترادف:
سخت شاق زحمت فوق‌العاده
مترادف:
مترادف:
مترادف:
به‌رنج افکندن
مترادف:
به گردن‌گذاشتن
مترادف:
به سن بلوغ رسیدن

ارجاع به لغت تکلیف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تکلیف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تکلیف

لغات نزدیک تکلیف

پیشنهاد بهبود معانی