duty, task, devoir, charge, work
اطاعت اولین تکلیف یک سرباز است.
Obedience is the first duty of a soldier.
تکلیف فرزند نسبت به والدین
duty of a child toward the parents
homework, assignment
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
به هر یک از بچهها تکلیف منزل هم میدهند.
Each child is also given homework.
معلم یک تکلیف هماهنگ و برابر به دانشآموزان داد.
The teacher gave the students a co-ordinate assignment.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تکلیف» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تکلیف