time, duration, period, occasion, hour, distance, season, spell, era, age, stretch, epoch, cycle, years, -time, chrono-
گذشت زمان موی او را سفید کرده است.
Age has blanched his hair.
خون در زمان کمی منعقد میشود.
Blood congeals in a short time.
حساب زمان از دستم در رفت.
I lost count of time.
با گذشت زمان رابطهی آن دو دوست به سردی گرایید.
With the passing of time, a distance grew between the two friends.
دستور زبان tense
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
زمان استمراری
continuous tense
زبان انگلیسی 12 زمان دارد.
English has 12 tenses.
while, the time when
در زمانیکه شما خواب بودید
while you were sleeping
زمانیکه تو را برای اولین بار دیدم، شادترین لحظهی زندگیام بود.
The time when I first met you was the happiest moment of my life.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «زمان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/زمان