با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

مرخصی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

آزادی، رهایی

فونتیک فارسی

morakhkhasi
اسم
dismissal, freedom, release, discharge

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

- مرخصی او از زندان خانواده‌اش را شاد کرد.

- Her release from jail made her family happy.

- مرخصی موقتی

- temporal release
اجازه‌ی ترک موقتی محل کار

فونتیک فارسی

morakhkhasi
اسم
leave of absence, leave, furlough, vacation, liberty

- کارش به او مجال رفتن به مرخصی را نمی‌دهد.

- His work does not permit him to go on vacation.

- به مرخصی طولانی رفتن

- to go on an extended leave

- او در مرخصی است.

- He is on leave.

- مهری می‌خواهد در دوران مرخصی خوب استراحت کند.

- Mehri wants to rest well during her vacation.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مرخصی

ارجاع به لغت مرخصی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مرخصی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/مرخصی

پیشنهاد بهبود معانی