فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

کشیدن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

دارای کشش کردن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to pull, to strain, to tauten, to tighten, to make taut

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

- او باید طناب را محکم بکشد تا بار را ایمن کند.

- He had to pull the rope tightly to secure the load.

- آن‌ها باید کابل را بکشند تا مطمئن شوند که آویزان نمی‌شود.

- They need to strain the cable to ensure it doesn't sag.
درآوردن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to draw, to drain, to extract, to refine

- او سعی کرد آب را از زیرزمین سیلابی بکشد.

- She tried to drain the water from the flooded basement.

- دانشمند روغن‌های ضروری را از گیاهان خواهد کشید.

- The scientist will extract the essential oils from the plants.
به جایی مالیدن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to pet, to rub, to sweep, to stroke

- او با احتیاط، پتو را بر روی تخت کشید.

- She swept the blanket across the bed with care.

- او با محبت، (دستش را) پشت سگ کشید.

- He swept the dog's back affectionately.
ساختن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to construct, to run, to make, to extend

- آن‌ها برنامه دارند که پل جدیدی بر روی رودخانه بکشند.

- They plan to construct a new bridge over the river.

- آن‌ها تصمیم گرفتند یک زمین بازی جدید برای کودکان بکشند.

- They decided to make a new playground for the children.
رسم کردن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to draw, to picture, to paint, to trace

- او تصمیم گرفت تا منظره را روی بوم خود بکشد.

- She decided to picture the landscape on her canvas.

- او می‌تواند دایره‌ای کامل بدون هیچ ابزاری بکشد.

- She can draw a perfect circle without any tools.
بردن، حمل کردن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to carry, to draft, to pull, to haul, to drag, to slide, to trail, to tug, to lug, to tow, to draggle

- او مجبور شد چمدان سنگین را به بالا بکشید.

- She had to pull the heavy suitcase up the stairs.

- او با زحمت چمدان را به‌سمت پله‌ها کشید.

- She drafted the suitcase up the stairs with great effort.
پوشاندن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to cover, to pull (over), to spread

- او سویشرت را روی سرش کشید تا گرم بماند.

- She pulled the sweater over her head to keep warm.

- او پرده‌ها را کشید تا راه نور خورشید را ببندد.

- He covered the curtains to block out the sunlight.
استعمال کردن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to smoke

- او تصمیم گرفت بعداز شام سیگار بکشد.

- He decided to smoke a cigarette after dinner.

- او همیشه وقتی که استرس دارد سیگار می‌کشد.

- She always smokes a cigarette when she feels stressed.
وزن کردن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to weigh

- لطفاً مواد را قبل‌از مخلوط کردن بکشید.

- Please weigh the ingredients before mixing them together.

- پزشک هنگام معاینه بیمار را خواهد کشید.

- The doctor will weigh the patient during the check-up.
منجر شدن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to end up (in), to lead (to), to culminate (in)

- اقدامات او ممکن است به عواقب غیرمنتظره‌ای بکشد.

- His actions might lead to unexpected consequences.

- بسیاری از دوستی‌ها با گذشت زمان به سوءتفاهم‌ها می‌کشند.

- Many friendships end up in misunderstandings over time.
جذب کردن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to attract, to draw (toward)

- رنگ‌های روشن گل‌ها، زنبورها را به باغ می‌کشند.

- The bright colors of the flowers attract bees to the garden.

- تخفیف‌ها و تبلیغات در طول فصل تعطیلات خریداران بیشتری را می‌کشد.

- Discounts and promotions attract more shoppers during the holiday season.
تحمل کردن

فونتیک فارسی

keshidan
فعل متعدی
to endure, to suffer, to bear

- او سال‌ها استرس شغل پرتقاضای خود را کشید.

- She endured the stress of her demanding job for years.

- آن‌ها باید عواقب اعمالشان را بکشند.

- They must bear the consequences of their actions.
(فعل کمکی)

فونتیک فارسی

keshidan
auxiliary verbs with different meaning

- چک کشیدن (نوشتن)

- to draw (write) a check

- نفس عمیقی کشیدن

- to take a deep breath
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد کشیدن

  1. مترادف:
    رسم کردن نقاشی کردن
  1. مترادف:
    امتداددادن کشش
  1. مترادف:
    تحمل کردن متحمل‌شدن
  1. مترادف:
    پیمودن توزین کردن وزن کردن
  1. مترادف:
    دود کردن
  1. مترادف:
    بردن حمل کردن
  1. مترادف:
    آشامیدن نوشیدن

ارجاع به لغت کشیدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «کشیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کشیدن

لغات نزدیک کشیدن

پیشنهاد بهبود معانی