آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: سه‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۳

    کشیدن به انگلیسی

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to pull, to strain, to tauten, to tighten, to make taut

    to pull

    to strain

    to tauten

    to tighten

    to make taut

    دارای کشش کردن

    او باید طناب را محکم بکشد تا بار را ایمن کند.

    He had to pull the rope tightly to secure the load.

    آن‌ها باید کابل را بکشند تا مطمئن شوند که آویزان نمی‌شود.

    They need to strain the cable to ensure it doesn't sag.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to draw, to drain, to extract, to refine

    to draw

    to drain

    to extract

    to refine

    درآوردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    او سعی کرد آب را از زیرزمین سیلابی بکشد.

    She tried to drain the water from the flooded basement.

    دانشمند روغن‌های ضروری را از گیاهان خواهد کشید.

    The scientist will extract the essential oils from the plants.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to pet, to rub, to sweep, to stroke

    to pet

    to rub

    to sweep

    to stroke

    به جایی مالیدن

    او با احتیاط، پتو را بر روی تخت کشید.

    She swept the blanket across the bed with care.

    او با محبت، (دستش را) پشت سگ کشید.

    He swept the dog's back affectionately.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to construct, to run, to make, to extend

    to construct

    to run

    to make

    to extend

    ساختن

    آن‌ها برنامه دارند که پل جدیدی بر روی رودخانه بکشند.

    They plan to construct a new bridge over the river.

    آن‌ها تصمیم گرفتند یک زمین بازی جدید برای کودکان بکشند.

    They decided to make a new playground for the children.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to draw, to picture, to paint, to trace

    to draw

    to picture

    to paint

    to trace

    رسم کردن

    او تصمیم گرفت تا منظره را روی بوم خود بکشد.

    She decided to picture the landscape on her canvas.

    او می‌تواند دایره‌ای کامل بدون هیچ ابزاری بکشد.

    She can draw a perfect circle without any tools.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to carry, to draft, to pull, to haul, to drag, to slide, to trail, to tug, to lug, to tow, to draggle

    to carry

    to draft

    to pull

    to haul

    to drag

    to slide

    to trail

    to tug

    to lug

    to tow

    to draggle

    بردن، حمل کردن

    او مجبور شد چمدان سنگین را به بالا بکشید.

    She had to pull the heavy suitcase up the stairs.

    او با زحمت چمدان را به‌سمت پله‌ها کشید.

    She drafted the suitcase up the stairs with great effort.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to cover, to pull (over), to spread

    to cover

    to pull

    to spread

    پوشاندن

    او سویشرت را روی سرش کشید تا گرم بماند.

    She pulled the sweater over her head to keep warm.

    او پرده‌ها را کشید تا راه نور خورشید را ببندد.

    He covered the curtains to block out the sunlight.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to smoke

    to smoke

    استعمال کردن

    او تصمیم گرفت بعداز شام سیگار بکشد.

    He decided to smoke a cigarette after dinner.

    او همیشه وقتی که استرس دارد سیگار می‌کشد.

    She always smokes a cigarette when she feels stressed.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to weigh

    to weigh

    وزن کردن

    لطفاً مواد را قبل‌از مخلوط کردن بکشید.

    Please weigh the ingredients before mixing them together.

    پزشک هنگام معاینه بیمار را خواهد کشید.

    The doctor will weigh the patient during the check-up.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to end up (in), to lead (to), to culminate (in)

    to end up

    to lead

    to culminate

    منجر شدن

    اقدامات او ممکن است به عواقب غیرمنتظره‌ای بکشد.

    His actions might lead to unexpected consequences.

    بسیاری از دوستی‌ها با گذشت زمان به سوءتفاهم‌ها می‌کشند.

    Many friendships end up in misunderstandings over time.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to attract, to draw (toward)

    to attract

    to draw

    جذب کردن

    رنگ‌های روشن گل‌ها، زنبورها را به باغ می‌کشند.

    The bright colors of the flowers attract bees to the garden.

    تخفیف‌ها و تبلیغات در طول فصل تعطیلات خریداران بیشتری را می‌کشد.

    Discounts and promotions attract more shoppers during the holiday season.

    فعل متعدی
    فونتیک فارسی / keshidan /

    to endure, to suffer, to bear

    to endure

    to suffer

    to bear

    تحمل کردن

    او سال‌ها استرس شغل پرتقاضای خود را کشید.

    She endured the stress of her demanding job for years.

    آن‌ها باید عواقب اعمالشان را بکشند.

    They must bear the consequences of their actions.

    فونتیک فارسی / keshidan /

    auxiliary verbs with different meaning

    auxiliary verbs with different meaning

    (فعل کمکی)

    چک کشیدن (نوشتن)

    to draw (write) a check

    نفس عمیقی کشیدن

    to take a deep breath

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد کشیدن

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    مترادف:
    رسم کردن نقاشی کردن
    مترادف:
    امتداددادن کشش
    مترادف:
    تحمل کردن متحمل شدن
    مترادف:
    پیمودن توزین کردن وزن کردن
    مترادف:
    دود کردن
    مترادف:
    بردن حمل کردن
    مترادف:
    آشامیدن نوشیدن

    ارجاع به لغت کشیدن

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «کشیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کشیدن

    لغات نزدیک کشیدن

    • - کشیدگی
    • - کشیدگی طبیعی عضلات
    • - کشیدن
    • - کشیدن آب بند چیزی
    • - کشیدن آه
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.