آخرین به‌روزرسانی:

گذراندن به انگلیسی

معنی‌ها

فونتیک فارسی

gozaraandan

vi. to get along, to pass one's time

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

to pass, to spend, to pass successfully, to (cause to) pass, to led, to transmit

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد گذراندن

  1. مترادف:
    طی کردن قراردادبستن قرارگذاشتن
  1. مترادف:
    سپری کردن گذرانیدن
  1. مترادف:
    رد کردن
  1. مترادف:
    تجاوزدادن

ارجاع به لغت گذراندن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «گذراندن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/گذراندن

لغات نزدیک گذراندن

پیشنهاد بهبود معانی