با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Abroad

əˈbrɒːd əˈbrɔːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb B1
    سفر خارج، بیرون، خارج از کشور، خارجه
    • - He lives abroad.
    • - در خارج از کشور زندگی می‌کند.
    • - she hopes to study abroad next year.
    • - او امیدوار است سال بعد در خارج از کشور تحصیل کند.
  • adverb
    (قدیمی) خارج از منزل، دور از خانه‌
    • - After lunch, we walked abroad.
    • - بعد از نهار در خارج از منزل پیاده‌روی کردیم.
  • adverb
    به‌طور گسترده، در همه جا، پهن، وسیع
    • - A tree spreading its branches abroad.
    • - درختی که شاخه‌های خود را به اطراف گسترده است.
    • - The enemy is abroad in the land.
    • - دشمن در همه جای این سرزمین وجود دارد.
    • - A report is abroad that he has died.
    • - چنین شایع شده که مرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد abroad

  1. adjective in a foreign country
    Synonyms: away, elsewhere, in foreign lands, in foreign parts, out of the country, overseas, touring, traveling
    Antonyms: at home

Collocations

  • from abroad

    از برون‌مرز، از خارج

  • go abroad

    به برون‌مرز رفتن، به خارج رفتن

ارجاع به لغت abroad

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abroad» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abroad

لغات نزدیک abroad

پیشنهاد بهبود معانی