آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Afoot

əˈfʊt əˈfʊt

معنی afoot | جمله با afoot

adverb

پیاده، در جریان، برپا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Rabbits are hunted either afoot or on horseback.

خرگوش را یا پیاده و یا سوار بر اسب شکار می‌کنند.

I knew something terrible was afoot.

می‌دانستم چیز وحشتناکی در شرف وقوع بود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد afoot

  1. adjective traveling by foot
    Synonyms:
  1. adjective in progress
    Synonyms:
    going on in preparation getting ready forthcoming cooking brewing astir
    Antonyms:
    finished completed ended

ارجاع به لغت afoot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «afoot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/afoot

لغات نزدیک afoot

پیشنهاد بهبود معانی