با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Afoot

əˈfʊt əˈfʊt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
پیاده، در جریان، برپا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Rabbits are hunted either afoot or on horseback.
- خرگوش را یا پیاده و یا سوار بر اسب شکار می‌کنند.
- I knew something terrible was afoot.
- می‌دانستم چیز وحشتناکی در شرف وقوع بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد afoot

  1. adjective traveling by foot
    Synonyms: walking, on foot, hiking
  2. adjective in progress
    Synonyms: in preparation, going on, brewing, forthcoming, getting ready, cooking, astir
    Antonyms: finished, completed, ended

ارجاع به لغت afoot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «afoot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/afoot

لغات نزدیک afoot

پیشنهاد بهبود معانی