با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Confection

kənˈfekʃn kənˈfekʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    confections

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
شیرینی، معجون، ترکیب، ساخت، مربا
- confections covered in green icing
- شیرینی‌های دارای روکش (یا لعاب) سبز
- a literary confection
- اثر ادبی سرهم‌بندی‌شده
- Her hat was a charming confection of feathers, net, and felt.
- کلاه او آمیزه‌ی زیبایی از پر، پارچه‌ی توری و نمد بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confection

  1. noun sweet food
    Synonyms: cake, candy, dainty, jam, pastry, sweet

ارجاع به لغت confection

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confection» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confection

لغات نزدیک confection

پیشنهاد بهبود معانی