وظیفهشناسی، وجدانمندی، وجدانمداری، درستکاری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His conscientiousness impressed the faculty members.
وظیفهشناسیاش اعضای هیئت علمی را تحتتأثیر قرار داد.
His colleagues admired him for his conscientiousness and hard work.
همکارانش او را بهخاطر درستکاری و سختکوشیاش تحسین میکردند.
He displayed conscientiousness in his work by double-checking his calculations and ensuring accuracy.
او با بررسی مجدد محاسبات و اطمینان از صحت آنها، وجدانمندی در کار خود را نشان داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «conscientiousness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/conscientiousness