فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Courtier

ˈkɔːrtɪr ˈkɔːtɪə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    courtiers

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    درباری، ندیم
    • - Shah Abbas and his courtiers
    • - شاه عباس و درباریان او
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد courtier

  1. noun One who flatters another excessively
    Synonyms: flatterer, attendant, sycophant, retainer, adulator, subject, squire, beau, toady, apple-polisher, wooer

ارجاع به لغت courtier

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «courtier» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/courtier

لغات نزدیک courtier

پیشنهاد بهبود معانی