فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Devolve

dɪˈvɑːlv dɪˈvɒlv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    devolved
  • شکل سوم:

    devolved
  • سوم شخص مفرد:

    devolves
  • وجه وصفی حال:

    devolving

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    واگذار کردن، سپردن (مسئولیت یا حقوق یا اختیارات) (از یک شخص یا نهاد به دیگری)
    • - The CEO chose to devolve some decision-making authority to regional managers.
    • - مدیرعامل تصمیم گرفت تا بخشی از اختیارات تصمیم‌گیری را به مدیران منطقه‌ای واگذار کند.
    • - The danger of devolving authority on those who don't have the capacity for it.
    • - خطر سپردن اختیارات به کسانی که ظرفیت آن را ندارند.
  • verb - intransitive
    واگذار شدن، سپرده شدن (مسئولیت و غیره)
    • - The responsibility for decision-making seemed to devolve onto the junior team members.
    • - به نظر می‌رسید مسئولیت تصمیم‌گیری به اعضای تیم کم‌سابقه واگذار شود.
    • - Over time, the management's authority devolved to regional offices.
    • - با گذشت زمان، اختیارات مدیریت به دفاتر منطقه‌ای سپرده شد.
  • verb - intransitive
    تبدیل شدن (از یک چیز به چیز دیگر اغلب به چیز بد)
    • - The peaceful protest began to devolve into chaos.
    • - اعتراض مسالمت‌آمیز شروع به تبدیل شدن به هرج‌ومرج کرد.
    • - Over time, his noble intentions seemed to devolve into selfish pursuits.
    • - با گذشت زمان، به نظر می‌رسید که نیات والای او به فعالیت‌های خودخواهانه تبدیل شد.
  • verb - intransitive
    حقوق منتقل شدن، رسیدن (مالکیت) (از طریق ارث)
    • - His estates devolved on a distant relative.
    • - املاک او به خویشاوند دور رسید.
    • - According to his will, all his assets will devolve to his children upon his passing.
    • - بر اساس وصیت او، پس از مرگش، تمام دارایی‌هایش به فرزندانش منتقل می‌شود.
  • verb - intransitive
    سرازیر شدن
    • - Streams devolving from mountains.
    • - جویبارهایی که از کوه‌ها سرازیر هستند.
    • - Ideas often devolve from one's subconscious mind.
    • - ایده‌ها اغلب از ضمیر ناخودآگاه فرد سرازیر می‌شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد devolve

  1. verb To come as by lot or inheritance
    Synonyms: fall, pass, deteriorate, return, drop, degenerate

ارجاع به لغت devolve

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «devolve» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/devolve

لغات نزدیک devolve

پیشنهاد بهبود معانی