فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Disgruntle

American: ˌdɪˈsɡrəntəl British: ˌdɪˈsɡrəntəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive
    بدخلق کردن، غمگین کردن
    • - The relatives who were not invited to the wedding became very disgruntled.
    • - قوم خویش‌هایی که به عروسی دعوت نشده بودند، خیلی برزخ شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد disgruntle

  1. verb To cause unhappiness by failing to satisfy the hopes, desires, or expectations of
    Synonyms: disappoint, discontent, dissatisfy, let down

ارجاع به لغت disgruntle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disgruntle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disgruntle

لغات نزدیک disgruntle

پیشنهاد بهبود معانی