به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Drying

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dried
  • شکل سوم:

    dried
  • سوم شخص مفرد:

    dries

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable A2
    خشکانش، خشک شدن (فرایند تغییر دادن ماده‌ی پوششی از حالت مایع به جامد با تبخیر حلال‌ها یا ایجاد واکنش‏‌های فیزیکی-شیمیایی یا هر دو)
    • - the drying of the flowers in the sun
    • - خشکانش گل‌ها در آفتاب
    • - The drying of the clothes on the clothesline was taking longer than expected due to the cloudy weather.
    • - خشک شدن لباس روی بند رخت به دلیل هوای ابری بیشتر از حد انتظار طول کشید.
  • adjective
    خشک‌کننده، خشک‌کن، خشک‌شونده
    • - The drying winds of the desert made it difficult to stay hydrated.
    • - بادهای خشک‌کننده‌ی بیابان، هیدراته ماندن را دشوار می‌کرد.
    • - drying chamber
    • - محفظه‌ی خشک‌کن
    • - drying fatty acid
    • - اسید چرب خشک‌شونده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد drying

  1. verb To cause to become dry
    Synonyms: desiccating, emptying, hardening, parching, withering, setting, exhausting, petrifying, shrivelling, concentrating, searing, indurating, condensing, dehydrating, scorching, evaporating, wiping, draining, dulling, sponging, congealing, blotting, concreting, baring, caking
  2. verb Remove the moisture from and make dry
    Synonyms: wilting, parching, shrivelling, desiccating, dehydrating
    Antonyms: dampening, watering, wetting, soaking
  3. adjective
    Synonyms: evaporative

ارجاع به لغت drying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drying

لغات نزدیک drying

پیشنهاد بهبود معانی