بهزور، با خشونت، بهجبر، جبراً، عنفاً، بهطور اجباری، بالاجبار
She was soon to be forcibly married.
قرار بود بهزودی بالاجبار ازدواج کند.
No one will be forcibly evicted.
هیچکس بهزور بیرون رانده نخواهد شد.
بهطور محکم، صریحاً، با صراحت، مقتدرانه، از روی اقتدار، بهطور قوی، بهطور قانعکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The case was forcibly put by the speaker.
سخنگو با صراحت دربارهی پرونده صحبت کرد.
They argued forcibly against the legislative proposals.
آنها بهطور محکم و قانعکننده علیه این لوایح قانونی به استدلال پرداختند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «forcibly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/forcibly