امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

German

ˈdʒɜrːmən ˈdʒɜːmən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
آلمانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a brother-german
- برادر تنی
- a cousin-german
- پسر یا دختر عمو یا دایی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد german

  1. noun The German language
    Synonyms:
    high-german Teutonic language proto-germanic west-germanic low-german old-high-german middle-high-german Modern German new-high-german Plattdeutsch (German) High Dutch Deutsch (German) dutch German language
  1. noun A German person
    Synonyms:
    east-german west-german teuton berliner east-berliner West Berliner bavarian hanoverian prussian franconian Rhinelander saxon swabian
  1. adjective
    Synonyms:
    germanic deutsch Hoch-deutsch (both German) teutonic rhenish thuringian thorough systematic gemütlich (German) gemütlich (German).

ارجاع به لغت german

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «german» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/german

لغات نزدیک german

پیشنهاد بهبود معانی