با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Grid

ɡrɪd ɡrɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    gridded
  • شکل سوم:

    gridded
  • سوم شخص مفرد:

    grids
  • وجه وصفی حال:

    gridding
  • شکل جمع:

    grids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    شبکه
  • noun countable
    نرده، حصار
  • noun countable
    (باتری) صفحه، پلاک، شبکه
  • noun countable
    (الکترونیک) شبکه، توری
    • - grid tube
    • - لامپ مشبک
  • noun countable
    (جغرافی) شبکه
  • noun countable
    (آشپزی) توری کباب‌پز، کباب‌پز
  • noun countable
    (در آمریکا) زمین فوتبال
    • - the grid score
    • - تعداد امتیاز هر تیم در فوتبال آمریکایی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد grid

  1. noun gridiron
    Synonyms: framework, grill, grille, network, lattice, grate
  2. noun conducting plate
    Synonyms: plate, terminal, layer

ارجاع به لغت grid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grid

لغات نزدیک grid

پیشنهاد بهبود معانی