فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Grid

ɡrɪd ɡrɪd

شکل جمع:

grids

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

شبکه (الگو یا ساختار ساخته‌شده از خطوط افقی و عمودی)

The garden was planted in a grid pattern.

باغ به‌صورت شبکه‌ای کاشته شد.

The spreadsheet displayed data in a neat grid format.

صفحه‌گسترده داده‌ها را در قالب شبکه‌ای منظم نمایش می‌دهد.

noun countable

برق شبکه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Without the grid, we would not have reliable access to power.

بدون شبکه، دسترسی مطمئنی به برق نخواهیم داشت.

The grid distributes power across the city.

شبکه برق را در سطح شهر توزیع می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The grid operator monitors electricity flow.

اپراتور شبکه جریان برق را پایش می‌کند.

noun countable

جغرافیا شبکه (شطرنجی) (الگویی از مربع‌ها با اعداد یا حروف که برای یافتن مکان‌ها روی نقشه از آن استفاده می‌شود)

The map displayed a detailed grid of streets.

نقشه شبکه‌ای دقیق از خیابان‌ها را نشان می‌داد.

The map had a grid, making it easy to locate specific points.

نقشه شبکه‌ای شطرنجی داشت که مکان‌یابی نقاط خاص را آسان می‌کرد.

noun countable

ورزش محل شروع، گرید (در مسابقات اتومبیل‌رانی)

The driver positioned his car on the grid.

راننده اتومبیل خود را در محل شروع مستقر کرد.

Each driver awaited the signal to start from the grid.

هر راننده منتظر علامت برای شروع از گرید بود.

noun countable

صفحه، پلاک، شبکه (در باتری)

He carefully inspected the grid of the storage battery for any signs of damage.

صفحه‌ی باتری ذخیره‌سازی را برای هرگونه علائم آسیب به‌دقت بررسی کرد.

The grid of the battery played a crucial role in conducting and distributing electrical energy.

شبکه‌ی باتری نقش مهمی در هدایت و توزیع انرژی الکتریکی داشت.

noun countable

برق شبکه (در لامپ الکترونی)

The grid is an essential component of electron tubes.

شبکه جزئی ضروری در لامپ‌های الکترونی است.

The electron tube's performance greatly depends on the stability of its grid.

عملکرد لامپ الکترونی تا حد زیادی به پایداری شبکه‌ی آن بستگی دارد.

noun countable

ورزش زمین (در فوتبال آمریکایی)

The football players lined up on the grid.

بازیکنان فوتبال در زمین صف‌آرایی کردند.

The players ran across the grid.

بازیکنان زمین دویدند.

noun countable

هر چیز شبکه‌مانند

The jail building was a grid of hallways and stairwells.

ساختمان زندان شبکه‌ای از راهروها و راه‌پله‌ها بود.

The grid of relationships in this small town is complex and interconnected.

شبکه‌ی روابط در این شهر کوچک پیچیده و به‌هم‌پیوسته است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grid

  1. noun gridiron
    Synonyms:
    framework network grate grill grille lattice
  1. noun conducting plate
    Synonyms:
    plate layer terminal

Collocations

cattle-grid

(انگلیس) صفحه‌ی آهن مشبک که بر کف برخی راه‌ها می‌گذارند تا چهارپایان نتوانند از آن رد شده و وارد جاده شوند

ارجاع به لغت grid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grid

لغات نزدیک grid

پیشنهاد بهبود معانی