امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Humanoid

ˈhjuːmənɔɪd ˈhjuːmənɔɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    humanoids

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun countable
(موجود یا چیزی) شبیه انسان، شبه‌انسان، انسان‌نما، آدم‌نما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The humanoid stood silently in the corner, observing everything around it.
- موجود انسان‌نما بی‌صدا در گوشه‌ای ایستاده بود و همه‌چیز را در اطراف خود مشاهده می‌کرد.
- The movie featured a humanoid that displayed emotions just like a human.
- این فیلم موجودی شبه‌انسان را نشان می‌دهد که احساسات را درست مانند یک انسان بروز می‌دهد.
- The humanoid robot moved gracefully across the stage.
- ربات اشبیه انسان به‌زیبایی در صحنه حرکت کرد.
- The artist created a striking humanoid figure from clay.
- این هنرمند شکلی انسان‌نما از خاک رس خلق کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد humanoid

  1. noun An automaton that resembles a human being
    Synonyms:
    android mechanical man
  1. adjective Resembling a human being
    Synonyms:
    anthropoid anthropomorphic anthropomorphous hominoid manlike

لغات هم‌خانواده humanoid

ارجاع به لغت humanoid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «humanoid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/humanoid

لغات نزدیک humanoid

پیشنهاد بهبود معانی