با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

In Place

ɪn pleɪs ɪn pleɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrase B2
    در جای خود، سر جای خود
    • - The puzzle pieces fell into place.
    • - تکه‌های پازل در جای خود قرار گرفتند.
    • - The keys were left in place on the kitchen counter.
    • - کلیدها را سر جای خود روی کانتر آشپزخانه گذاشته بودند.
  • phrase
    ترتیب‌داده‌شده، سازمان‌دهی‌شده، سامان‌مند
    • - The meeting was in place.
    • - جلسه ترتیب‌داده‌شده بود.
    • - My schedule for the week was in place.
    • - برنامه‌ی هفته‌ی من سازمان‌دهی‌شده بود.
  • phrase
    انگلیسی آمریکایی در همان جا (بدون حرکت به جلو یا عقب)
    • - The child sat cross-legged on the floor, content to stay in place for hours.
    • - کودک چهار زانو روی زمین نشسته بود و راضی بود که ساعت‌ها در همان جا سر جایش بماند.
    • - The dog eagerly wagged its tail, and staying in place until given the command to move.
    • - سگ مشتاقانه دمش را تکان داد و تا زمانی که دستور حرکت داده شد، در همان جا در جای خود ماند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت in place

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «in place» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/in-place

لغات نزدیک in place

پیشنهاد بهبود معانی