در جای خود، سر جای خود
The puzzle pieces fell into place.
تکههای پازل در جای خود قرار گرفتند.
The keys were left in place on the kitchen counter.
کلیدها را سر جای خود روی کانتر آشپزخانه گذاشته بودند.
ترتیبدادهشده، سازماندهیشده، سامانمند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The meeting was in place.
جلسه ترتیبدادهشده بود.
My schedule for the week was in place.
برنامهی هفتهی من سازماندهیشده بود.
انگلیسی آمریکایی در همان جا (بدون حرکت به جلو یا عقب)
The child sat cross-legged on the floor, content to stay in place for hours.
کودک چهار زانو روی زمین نشسته بود و راضی بود که ساعتها در همان جا سر جایش بماند.
The dog eagerly wagged its tail, and staying in place until given the command to move.
سگ مشتاقانه دمش را تکان داد و تا زمانی که دستور حرکت داده شد، در همان جا در جای خود ماند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «in place» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/in-place