فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Interactive

ˌɪntərˈæktɪv ˌɪntərˈæktɪv

صفت تفضیلی:

more interactive

صفت عالی:

most interactive

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

کامپیوتر (سیستم‌عامل یا برنامه) تعاملی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The new game features an interactive storyline that keeps players engaged.

بازی جدید دارای داستانی تعاملی است که بازیکنان را درگیر می‌کند.

The interactive game kept players engaged for hours.

این بازی تعاملی بازیکنان را ساعت‌ها درگیر می‌کرد.

adjective C1

تعاملی، فعل‌وانفعالی، هم‌کنشی، دوطرفه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

an interactive T.V. program

برنامه‌ی تلویزیونی تعاملی

The teacher used an interactive approach to engage her students in the lesson.

معلم از رویکردی تعاملی برای مشارکت دادن دانش‌آموزان خود در درس استفاده کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interactive

  1. adjective used especially of drugs or muscles that work together so the total effect is greater than the sum of the two (or more)
    Synonyms:
    synergistic
    Antonyms:
    antagonistic
  1. adjective capable of acting on or influencing each other
    Synonyms:
    interactional

لغات هم‌خانواده interactive

  • adjective
    interactive

ارجاع به لغت interactive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interactive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interactive

لغات نزدیک interactive

پیشنهاد بهبود معانی