فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mummy

ˈmʌmi ˈmʌmi

شکل جمع:

mummies

معنی و نمونه‌جمله

noun countable

مومیا، جسد مومیا شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

an Egyptian mummy

جسد مومیایی‌شده‌ی مصری

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mummy

  1. noun informal terms for a mother
    Synonyms:
    mom mommy mama ma mum momma mamma mammy corpse cadaver remains

ارجاع به لغت mummy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mummy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mummy

لغات نزدیک mummy

پیشنهاد بهبود معانی