Procrastinator

proʊˈkræstəneɪt̬ər prəˈkræstɪneɪtə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
(فرد) اهمال‌کار، طفره‌رو، تعویق‌انداز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- As a procrastinator, he always left his assignments until the very last minute.
- او به عنوان فردی اهمال‌کار همیشه وظایف خود را تا آخرین دقیقه رها می‌کرد.
- She was known as the office procrastinator.
- او به فرد اهمال‌کار شرکت معروف بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد procrastinator

  1. noun Someone who postpones work (especially out of laziness or habitual carelessness)
    Synonyms: postponer, cunctator
  2. noun One that lags
    Synonyms: dawdler, dilly-dallier, lag, laggard, lagger, lingerer, loiterer, poke, straggler, tarrier, slowpoke

ارجاع به لغت procrastinator

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «procrastinator» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/procrastinator

لغات نزدیک procrastinator

پیشنهاد بهبود معانی