(فرد) اهمالکار، طفرهرو، تعویقانداز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
As a procrastinator, he always left his assignments until the very last minute.
او به عنوان فردی اهمالکار همیشه وظایف خود را تا آخرین دقیقه رها میکرد.
She was known as the office procrastinator.
او به فرد اهمالکار شرکت معروف بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «procrastinator» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/procrastinator