گذشتهی ساده و شکل سوم فعل spur
Her sons' passion for computer games spurred her on to set up a software business.
علاقهی پسرانش به بازیهای کامپیوتری او را به راهاندازی کسبوکار نرمافزاری ترغیب کرد.
The success of her first novel spurred her to write more books.
موفقیت نخستین رمانش او را به نوشتن کتابهای بیشتر ترغیب کرد.
مهمیزدار (کفش و غیره)، مهمیزپوش (شخص)، مجهز به مهمیز (اسب و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
spurred boots
چکمههای مهمیزدار
The spurred cowboy rode into town on his trusty horse.
کابوی مهمیزپوش سوار بر اسب باوفایش وارد شهر شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spurred» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spurred