Undertook

    American: ˌʌndərˈtʊk ˌʌndəˈtʊk
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل سوم:

      undertaken

    • سوم‌شخص مفرد:

      undertakes

    • وجه وصفی حال:

      undertaking

    معنی

    verb - transitive verb - intransitive
    زمان گذشته‌ی: undertake

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد undertook

    1. verb accept as a challenge
      Synonyms:
      accepted tried attempted started began engaged assumed offered promised volunteered dared moved approached entered initiated launched opened tackled shouldered seized embarked endeavored performed executed committed contracted guaranteed pledged granted inaugurated commenced strove sought ventured hazarded instituted covenanted staked
    1. verb promise to do or accomplish
      Synonyms:
      promised guaranteed pledged engaged contracted
      Antonyms:
      abstained forgot
    1. verb to take upon oneself
      Synonyms:
      assumed shouldered incurred tackled

    ارجاع به لغت undertook

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «undertook» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/undertook

    لغات نزدیک undertook

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه