برازنده به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • شایسته، درخور
  • فونتیک فارسی

    baraazande
  • صفت
    becoming, befitting, suitable, comely, graceful, chi-chi, fit, proper, elegant
    • - این رفتار برازنده‌ی جوانی مثل تو نیست.

    • - This behavior does not become a young man like you.
    • - لباس برازنده

    • - becoming clothes, comely garment
    • - لبخندی برازنده

    • - a befitting smile
  • پوشاک tailored
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد برازنده

ارجاع به لغت برازنده

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «برازنده» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/برازنده

لغات نزدیک برازنده

پیشنهاد بهبود معانی