becoming, befitting, suitable, comely, graceful, chi-chi, fit, proper, elegant
این رفتار برازندهی جوانی مثل تو نیست.
This behavior does not become a young man like you.
لباس برازنده
becoming clothes, comely garment
لبخندی برازنده
a befitting smile
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «برازنده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/برازنده