با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

زمان به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:
  • وقت، هنگام، مدت
  • فونتیک فارسی

    zamaan
  • اسم
    time, duration, period, occasion, hour, distance, season, spell, era, age, stretch, epoch, cycle, years, -time, chrono-
    • - گذشت زمان موی او را سفید کرده است.

    • - Age has blanched his hair.
    • - خون در زمان کمی منعقد می‌شود.

    • - Blood congeals in a short time.
    • - حساب زمان از دستم در رفت.

    • - I lost count of time.
    • - با گذشت زمان رابطه‌ی آن دو دوست به سردی گرایید.

    • - With the passing of time, a distance grew between the two friends.
  • هنگام واقع شدن فعل
  • فونتیک فارسی

    zamaan
  • اسم
    دستور زبان tense
    • - زمان استمراری

    • - continuous tense
    • - زبان انگلیسی 12 زمان دارد.

    • - English has 12 tenses.
  • درحالیکه، هنگام
  • فونتیک فارسی

    zamaan
  • قید
    while, the time when
    • - در زمانیکه شما خواب بودید

    • - while you were sleeping
    • - زمانیکه تو را برای اولین بار دیدم، شادترین لحظه‌ی زندگی‌ام بود.

    • - The time when I first met you was the happiest moment of my life.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد زمان

ارجاع به لغت زمان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «زمان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/زمان

لغات نزدیک زمان

پیشنهاد بهبود معانی