interest, attachment, affection, care, fondness, partiality, penchant, liking, desire, eagerness, concern, affinity, keenness, enthusiasm, zest, fancy, soft, predisposition, spot
علاقه به موسیقی را در خود تقویت کردن
to cultivate an interest in music
او بدون علاقه کتاب را ورق میزد.
He paged the book without interest.
property, real estate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
علاقهی ازدسترفته
lost property
ارزش علاقهی او افت کرده.
The value of his property has slumped.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «علاقه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/علاقه