nature, disposition, character, temperament, habitude, humor, ethos, trait, habit, feature, mien, temper, characteristic, fiber
منش انگلیسی
the English character
جنبهای دیگر از منش او
another aspect of his character
شغلی که با منش او جور در میآمد
a job that suited his temper
suffix meaning "nature", "disposition", "-ly", "-ish", "-like"
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آقامنش
gentlemanly
خارجیانی که در رم زندگی میکردند، کمکم ایتالیاییمنش شدند.
Foreigners who lived in Rome gradually became Italianized.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «منش» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/منش