bridle, check, coerce, constrain, contain, control, curb, damp, handle, hold, moor, police, regulate, rein, restrain, school, subdue, subjugate, subordinate, tether, understate, anchor
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
repress
عامیانه lick
مجازی harness, tame
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مهار کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مهار کردن