فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

نفس به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • دم، تنفس
  • فونتیک فارسی

    nafas
  • اسم
    breath, breathing, inhalation, respiration, gasp
    • - نفس او بوی سیگار می‌دهد

    • - his breath smells of cigarettes
    • - نفس دوندگان تند بود

    • - the runners' breathing was hard
    • - بازدم ملایم نفس نوزاد

    • - the soft exhalation of the baby's breath
    • - نفس عمیقی کشیدن

    • - to take a deep breath
    • - به واسطه‌ی دویدن نفس نداشت.

    • - He had little breath left for running.
  • لحظه، لمحه، دم، آن
  • فونتیک فارسی

    nafas
  • اسم
    instant, moment, twinkling, jiffy, whipstitch, trice
    • - یک نفس صبر کن دارم می‌آیم

    • - wait a moment, I'm coming
    • - یک نفس

    • - a moment
  • خودی خود، حقیقت هر چیز، هستی هر چیز، ذات
  • فونتیک فارسی

    nafs
  • اسم
    being, essence, substance, quiddity, central nature, selfhood
    • - این عمل در نفس خود کار بدی است

    • - this act is essentially bad
    • - فی نفسه

    • - by itself
  • روان، روح
  • فونتیک فارسی

    nafs
  • اسم
    soul, spirit, psyche
    • - نفس اماره

    • - carnality
    • - نفس انسانی

    • - human intellect
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد نفس

ارجاع به لغت نفس

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «نفس» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/نفس

پیشنهاد بهبود معانی