عامیانه ناپسند little boy, whippersnapper, lad
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
صدای هقهق پسرک در راهرو پیچید.
The little boy's sobs echoed through the hallway.
او برخاست و دست پسرک را با تشریفات فشرد.
He got up and shook the lad's hand ceremoniously.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پسرک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پسرک