disgust, flinch, loathing, repulsion, wince, chill, execration, abomination, revulsion, repugnance
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
فکر خوردن حشرات باعث چندشش شد.
The thought of eating insects filled him with disgust.
چندش او از شغلش آنقدر شدید بود که بدون تامل استعفا داد.
His loathing for his job was so great that he quit without a second thought.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چندش» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چندش